قصر کوچک ما

نکاتی تجربی من باب برنامه ریزی در زندگی برای یک خانم خانه دار.

قصر کوچک ما

نکاتی تجربی من باب برنامه ریزی در زندگی برای یک خانم خانه دار.

درباره بلاگ
قصر کوچک ما

ملکه ای ۳۲ ساله همراه با پادشاهی مهربان و شاهزاده ای ۹ ساله و شازده پسری ۵ ساله.
ملکه ای که همواره در تلاش است برای بهتر شدن و بالا رفتن تا روزی که بتواند لبخند رضایت را بر لبان مولایش ببیند، ان شاء الله.

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۲ خرداد ۹۸ ، ۰۴:۰۲

شناخت مغزهای سه گانه

اون ور سال داشتیم در مورد تغییر عادات صحبت می کردیم. شناخت مغز به تغییر عادت بسیار کمک می کنه.

مغز در حالت کلی دارای 3 قسمت است:

1.      مغز قدیم

2.      مغز میانی

3.      مغز جدید


مغز قدیم مسئول نیازهای حیاتی و اولیه و حفظ بقای ماست. مثلا وقتی چیزی به سمت ما پرتاب می شه، ما به صورت ناخودآگاه سرمون رو کنار می کشیم.

در واقع مغز قدیم تنها 2 کار انجام میده: فرار یا مبارزه. و این بر می گرده به زمان غارنشینی بشر که وقتی با خطری مواجه می شدند، اگر توانایی مبارزه داشتند، مبارزه می کردند؛ وگرنه فرار رو بر قرار ترجیح می دادند.

مغز میانی هم مخصوص احساساته.

مغز جدید، قسمت منطقی مغز ماست.

 

حالا اگر موقعیتی پیش بیاد، مغز قدیم توی مغز جدید می گرده آیا رفتاری بلدیم توی این موقعیت انجام بدیم یا نه. اگه چیزی پیدا کرد، اون رو اجرا می کنه وگرنه می گه نگران نباش خودم بلدم چی کار کنمیا فرار می کنه یا مبارزه.

مثلا در زمان زلزله اگر فایلی توی مغز جدید برای زلزله بوده باشه، اون رو اجرا می کنه. وگرنه فرار می کنه.

اما مغز جدید آموزش پذیره و ما می تونیم با یادگیری و تمرین اون رو بهینه تر کنیم

 

حالا این موضوع به چه کار تغییر عادات ما میاد؟!

ببینید مغز قدیم مسئول حفظ بقای ماست. یعنی هر گونه خطر، سختی و مصرف بیشتر انرژی رو می خواد از ما دور کنه.

مثلا اگه کسی به ما چیزی بگه که عصبانیمون بکنه، اگر فایل ذخیره ای توی مغز جدیدمون برای این موقعیت نداشته باشیم، فوری احساس خطر می کنیم. اون وقت واکنش ما چی خواهد بود؟ فرار یا مبارزه.

فرار میشه این که بریم و بعدا هی تو ذهنمون با خودمون بگیم کاش فلان چیز رو بهش می گفتم! مبارزه میشه دهن به دهن گذاشتن با اون فرد با دعوا و پرخاش!

حالا فکر کنید ما تصمیم گرفتیم از فردا صبح زود بیدار شیم. ساعت رو کوک می کنیم. ساعت راس ساعت، زنگ می خوره. ما هم بیدار می شیم.

مغز احساسیمون می گه: بابا بخواب، خواب حال میده.

مغز قدیم می گه: هنوز انقدر گشنه نیستی که واجب باشه بیدار شی، بخواب. بیدار شدن تو این ساعت انرژی زیادتری از من می بره، بخواب.

مغز منطقی می گه: بیدار شو، حتما یه دلیلی داشته که این موقع ساعت گذاشتی.

(حالا بسته به این که دلیلتون چقدر روشن، واضح و مهم باشه برامون، درصد بیدار شدنمون کم و زیاد میشه.(

 

حالا وقتی می خوایم یه عادتی رو تغییر بدیم باید یه بررسی کنیم ببینیم این عادت به کدوم قسمت از مغزمون مربوطه:

آیا نیاز به بقا و زنده ماندن مرا به آن عادت وا داشته است؟

آیا ایجاد یک حس خوشایند مرا به عادت وادار کرده است؟

آیا یک دلیل و منفعت منطقی باعث شده تا آن عادت را ایجاد کنم؟

وقتی ریشه عادت رو متوجه بشیم کنار گذاشتن یا تغییرش برامون راحت تر میشه.


ملکه بانو
۰۷ خرداد ۹۸ ، ۰۵:۱۶

جرقه ای برای تغییر

چند سال پیش بود که دیدم با وجود مادر و همسر خوبی بودن، احساس خوبی ندارم. احساس می کنم تمام ایرادات پسرم تقصیر منه. تمام ناراحتی ها و بی حوصلگی های همسرم رو به خودم ربط می دادم.

یه روز نشستم با خودم بررسی کردم که چرا چنین حسی دارم؟ من که مادر خوبی هستم: برای پسرم ساعت ها وقت می ذارم، باهاش بازی می کنم، براش کتاب می خونم، به سوالاتش جواب می دم، در مورد تربیت فرزند کتاب می خونم، خلاصه در حد خودم دارم خوب مادری می کنم. در مورد همسرم هم همین طور، همسر بی نقصی نبوده و نیستم، اما نمره قابل قبولی به خودم می دادم. پس مشکل از کجا بود؟

بعد از موشکافی های فراوان به این نتیجه رسیدم که مشکل نه از قسمت مادری و نه از جهت همسری من نیست، مشکل از جهت خودم نبودن خودمه! من عاشق کتاب خوندن بودم اما هر وقت پولی دستم بود، برای پسرم کتاب می خریدم. اگر هم برای خودم کتابی می خریدم، تنها مربوط به تربیت فرزند بود. من از دوران راهنمایی برنامه ریزی می کردم، اما چند سال بعد از ازدواج برنامه ریزی رو گذاشته بودم کنار. ... . (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

و این موضوع جرقه ای شد برای تغییر. شروع کردم به خرید کتاب، خوندن کتاب، گوش دادن فایل های صوتی، برنامه ریزی کردن، سرچ در اینترنت و خوندن مقالات مفید، شرکت در دوره های مجازی و حضوری، ... . و این شروع راهی شد که مرا به اینجا رسانده است.

این راه نه تنها مرا فرد بهتری کرد، بلکه مادر و همسر بهتری هم کرد.

 

ملکه بانو

تغییر یک روند کند داره. این جور نیست که با یک تصمیم و یک هفته مداومت زندگیت از این رو به اون رو بشه. باید صبور بود. باید هر روز یک قدم به جلو رفت.

این وسط روزهایی میاد که از همه چیز خسته میشی، فکر می کنی هیچ وقت به وضعیت دلخواهت نمی رسی، گاهی به خودت می گی: "تو آدم بشو نیستی!"، گاهی دلت می خواد بزنی زیر همه برنامه هات و بری یه جایی که هیچ کس و هیچ چیز نباشه، بعضی اوقات دلت می خواد از فرط استیصال ساعت ها گریه کنی، ... . 

این گاهی ها برای همه پیش میاد. مهم اینه که بعد از هر کدوم از اونها بلند شی، اشکات رو پاک کنی، خاک لباست رو بتکونی و دوباره و دوباره شروع کنی.

انقدر پیش بری تا وقتی به عقب نگاه کنی، ببینی چقدر تغییر کردی.

انقدر جلو بری که وقتی به وضعیت الانت نگاه کنی، ببینی یه موقع آرزو داشتی به اینجا برسی.

خواسته هات رو بنویس، آرزوهات رو ثبت کن، برنامه هات رو یه جا یادداشت کن و هر روز قبل از هر کار اونها رو مرور کن تا انگیزه پیشروی رو پیدا کنی.

از سختی ها نترس، از شکست ها هراس نداشته باش، که هر سختی تو رو یک درجه قوی تر می کنه و هر شکست درسی است برای پیشرفت.

به خودت باور داشته باش، بر خدا توکل کن، شروع کن و جلو برو.

ملکه بانو
۰۲ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۴۱

چی؟ چرا؟ چگونه؟

از پست چرخه زندگی مدت زیادی می گذره. امیدوارم این مدت باعث شده باشه همه چرخه زندگیتون رو کشیده باشید.

خوب 3 مورد از کم امتیازترین حیطه های زندگیتون رو مشخص کردید. حالا می خوایم برنامه ای بچینیم که به کمکش امتیازمون رو در این حیطه ها بالا ببریم. برای این کار انجام این موارد بسیار کمک کننده است:

بنشینید حسابی فکر کنید و برای خودتون روشن کنید که در هر کدوم از این حیطه ها به چه چیزی می خواید برسید و اون رو واضح روی کاغذ بنویسید.

حالا زیر هر مورد شروع کنید به نوشتن دلایلی که برای انجام اون کار دارید. فکر کنید و تا جایی که می تونید برای خودتون دلیل بیارید. حداقل 10-20 مورد بنویسید. هر چقدر تعداد دلایلتون بیشتر باشه، انگیزتون برای انجام و ادامه اون کار بیشتر میشه. این کار به خصوص در مواقع خستگی، بی حالی، ناامیدی، کم اوردن، ... بسیار کمک می کنه.

حالا وقتشه مراحل کار رو به صورت مرحله به مرحله بنویسید.

مثلا یک نفر در قسمت مادری امتیاز پایینی گرفته. می شینه با خودش فکر می کنه چرا امتیازش پایین بوده، توقعش از خوب مادری کردن چیه که الان انجامش نمی ده. مثلا میگه برای بچم وقت نمی ذارم، باهاش کم بازی می کنم. خوب این میشه مرحله اول، بالای برگه می نویسه می خوام برای بچم فلان مقدار در روز وقت بذارم و باهاش بازی کنم. در مرحله دوم دلایل و انگیزه هاش رو از این کار لیست می کنه. در سومین مرحله می نویسه که باید چی کار کنه: مثلا سرچ بازی های مناسب سن بچم، پیدا کردن کتاب های بازی، انتخاب چند بازی و فعالیت از بین آنها، اضافه کردن "بازی با پسرم" به لیست کارهای روزانه، شروع بازی با پسرم از 15 دقیقه و افزایش هفتگی مدت آن.

شما با انجام این کارها در واقع به طور واضح مشخص می کنید چی می خواید، چرا می خواید و چه جوری می تونید بهش برسید.

ملکه بانو