نظر خصوصی رعنا خانم
سلام
رعنا خانم امکان جواب دادن به نظر شما برای من نیست
لطفا دوباره نظر بدید بتونم جواب بدم
سلام
رعنا خانم امکان جواب دادن به نظر شما برای من نیست
لطفا دوباره نظر بدید بتونم جواب بدم
سلام
یه گروه داخل واتس اپ زدیم و با پیام های صوتی مباحث رو توضیح میدم. تا الان دو مبحث رو تمام کردیم و بحث سومیم.
خانم هایی که دوست دارند به ما بپیوندند به من پیام خصوصی بدن لینک رو خدمتشون بدم
ما دو مدل طرز فکر داریم: طرز فکر ثابت (ایستا) و طرز فکر رشد (پویا).
طرز فکر ثابت:
در طرز فکر ثابت، استعداد و توانایی یک امر ذاتی دونسته میشه.
فردی با این طرز فکر در یک موضوع یا خودش رو دارای استعداد می دونه یا نمی دونه. اگر به نظرش استعداد داشت، پس دیگه نیازی به تلاش چندانی نداره، چون به نظرش با استعداد ذاتیش می تونه به راحتی بهش برسه. حالا اگر استعداد نداشت، پس دیگه تلاش فایده ای نداره، چون در هر صورت به جایی نخواهد رسید.
پس در طرز فکر ثابت تلاش و کوشش جای چندانی نداره.
حالا اگر این وسط به یک مانع یا چالش برخورد کرد، به نظرتون چی کار می کنه؟ فرار!!
اگر به افراد با طرز ثابت انتقاد کنید، فکر می کنند اصلا آدم خوب و لایقی نیستند و کلا خودشون رو زیر سوال می برند.
طرز فکر رشد:
در طرز فکر رشد، توانایی و استعداد امری قابل رشد و ارتقا دونسته میشه.
یک فرد با این طرز فکر، اعتقاد داره با تلاش می تونه رشد کنه و هر روز نسبت به روز قبل بهتر بشه. اون معتقده نتونستن وجود نداره و با تلاش میشه به همه چیز رسید.
در طرز فکر رشد، شکست پایان مسیر نیست، بلکه تجربه ای برای ادامه مسیره.
موانع و چالش ها، برای افراد با این طرز فکر، یک فرصت برای یادگیری و رشد تلقی میشه.
اونها از انتقادات در مسیر رشد و پیشرفت خودشون استفاده می کنند.
این تصویر از سایت بیشتر از یک نفر، به خوبی این دو طرز فکر رو مقایسه کرده:
اگر بخوایم یه خلاصه ای بگیم:
طرز فکر ثابت معتقده همه چیز باید همین لحظه وجود داشته باشه.
طرز فکر رشد معتقده من به خودم فرصت می دم و می تونم هر لحظه بهتر و بهتر بشم.
حواسمون باشه طرز فکر هیچ کس مطلقا رشد یا ثابت نیست. ما باید بگردیم ببینیم در کدام یک از قسمت های زندگیمون دارای طرز فکر ثابتیم تا اصلاحش کنیم، و در کدام قسمت های زندگیمون طرز فکر رشد داریم تا تقویتش کنیم.
سعی می کنم بازم در این مورد بنویسم.
تا اینجا بهم بگید که دونستن این موضوع چه فایده هایی براتون داشته.
اگه احیانا سوالی هم داشتید، خوشحال می شم بپرسید.
در مغز ما 100 میلیارد نورون (سلول مغزی) وجود دارد که از طریق ارسال پالس الکتریکی یا مواد شیمیایی ارتباط می گیرند.
هر نورون می تونه با 10 هزار سلول مغزی دیگه ارتباط بگیره. این ارتباط یعنی یک فکر، یک رفتار یا یک فعالیت فیزیکی.
به ارتباط دو سلول با هم مسیر عصبی می گیم.
ما وقتی کاری رو یاد می گیریم، دو سلول همدیگه رو می شناسن و اولین پالس فرستاده میشه.
حالا هر چقدر ما بیشتر تلاش کنیم، این ارتباط قوی تر میشه. و هر چقدر این ارتباط قوی تر باشه، ما در اون مهارت عالی تریم.
برای فهم بهتر این موضوع، ویدئوی زیر رو ببینید:
اولین باری رو که نشستید پشت فرمون تصور کنید. چقدر ازتون انرژی گرفت و بهتون فشار آورد. پاها روی پدال ها چقدر خشک بود. برای تغییر دنده هم گاهی باید یه نیم نگاهی می انداختید. همه اینا به خاطر این بود که مسیر عصبی رانندگی تازه تشکیل شده بود. و این مسیر با هر بار تمرین قوی تر و قوی تر شد تا جایی که الان بدون هیچ فکری، به صورت خودکار رانندگی می کنید. و این رانندگی نه تنها انرژی چندانی از شما نمی گیره، بلکه اگه خیلی عشق رانندگی باشید، بهتون انرژی هم میده.
این مثال برای همه مهارت های دیگه زندگی قابل بسطه:
روز اولی که تصمیم می گیریم ورزش کنیم، بسیار سخته و بهمون خیلی فشار میاد. اما اگه مقاومت کنیم و هر روز زمان معینی رو برای ورزش قرار بدیم، بعد از مدتی می بینیم بسیار راحت میریم سراغ ورزش کردن.
در واقع میشه گفت هر کاری رو بلد نیستیم یعنی مسیر عصبی اش هنوز تشکلیل نشده.
فکر کنید یک کاری رو سال ها انجام دادیم و یک مسیر عصبی بسیار کلفت، قوی و سریع براش ایجاد کردیم. حالا می خوایم این عادتمون رو تغییر بدیم. برای ایجاد عادت جدید باید مسیر عصبی جدیدی تشکیل بدیم.
این دو مسیر عصبی رو در روزهای اول با هم مقایسه کنید: مسیر عصبی قدیمی، مثل یک اتوبان چند بانده با سرعت 120 و مسیر عصبی جدید یک مسیر مالرو با کلی بالا و پایین!
پس طبیعیه که روزهای اول انجام عادت جدید بسیار برامون سخت و طاقت فرسا باشه. اما هر بار که عادت جدید رو انجام میدیم، مسیر عصبی اون رو یک لایه قوی تر کردیم و مسیر عصبی قدیمی رو یک درجه ضعیف تر.
اگه این کار رو ادامه بدیم، انقدر پیش میره که کم کم مسیر عصبی جدید بسیار قوی تر از مسیر عصبی قدیمی میشه. و این بدین معنیه که انجام عادت جدید برای ما به مراتب راحت تر خواهد بود.
عوض کردن مسیر عصبی کار بسیار سختیه، اما با تمرین میشه ممکنش کرد.
شاید دیدن این ویدئو هم بتونه بیشتر کمک کنه.
اون ور سال داشتیم در مورد تغییر عادات صحبت می کردیم. شناخت مغز به تغییر عادت بسیار کمک می کنه.
مغز در حالت کلی دارای 3 قسمت است:
1. مغز قدیم
2. مغز میانی
3. مغز جدید
مغز قدیم مسئول نیازهای حیاتی و اولیه و حفظ بقای ماست. مثلا وقتی چیزی به سمت ما پرتاب می شه، ما به صورت ناخودآگاه سرمون رو کنار می کشیم.
در واقع مغز قدیم تنها 2 کار انجام میده: فرار یا مبارزه. و این بر می گرده به زمان غارنشینی بشر که وقتی با خطری مواجه می شدند، اگر توانایی مبارزه داشتند، مبارزه می کردند؛ وگرنه فرار رو بر قرار ترجیح می دادند.
مغز میانی هم مخصوص احساساته.
مغز جدید، قسمت منطقی مغز ماست.
حالا اگر موقعیتی پیش بیاد، مغز قدیم توی مغز جدید می گرده آیا رفتاری بلدیم توی این موقعیت انجام بدیم یا نه. اگه چیزی پیدا کرد، اون رو اجرا می کنه وگرنه می گه نگران نباش خودم بلدم چی کار کنم! یا فرار می کنه یا مبارزه.
مثلا در زمان زلزله اگر فایلی توی مغز جدید برای زلزله بوده باشه، اون رو اجرا می کنه. وگرنه فرار می کنه.
اما مغز جدید آموزش پذیره و ما می تونیم با یادگیری و تمرین اون رو بهینه تر کنیم.
حالا این موضوع به چه کار تغییر عادات ما میاد؟!
ببینید مغز قدیم مسئول حفظ بقای ماست. یعنی هر گونه خطر، سختی و مصرف بیشتر انرژی رو می خواد از ما دور کنه.
مثلا اگه کسی به ما چیزی بگه که عصبانیمون بکنه، اگر فایل ذخیره ای توی مغز جدیدمون برای این موقعیت نداشته باشیم، فوری احساس خطر می کنیم. اون وقت واکنش ما چی خواهد بود؟ فرار یا مبارزه.
فرار میشه این که بریم و بعدا هی تو ذهنمون با خودمون بگیم کاش فلان چیز رو بهش می گفتم! مبارزه میشه دهن به دهن گذاشتن با اون فرد با دعوا و پرخاش!
حالا فکر کنید ما تصمیم گرفتیم از فردا صبح زود بیدار شیم. ساعت رو کوک می کنیم. ساعت راس ساعت، زنگ می خوره. ما هم بیدار می شیم.
مغز احساسیمون می گه: بابا بخواب، خواب حال میده.
مغز قدیم می گه: هنوز انقدر گشنه نیستی که واجب باشه بیدار شی، بخواب. بیدار شدن تو این ساعت انرژی زیادتری از من می بره، بخواب.
مغز منطقی می گه: بیدار شو، حتما یه دلیلی داشته که این موقع ساعت گذاشتی.
(حالا بسته به این که دلیلتون چقدر روشن، واضح و مهم باشه برامون، درصد بیدار شدنمون کم و زیاد میشه.(
حالا وقتی می خوایم یه عادتی رو تغییر بدیم باید یه بررسی کنیم ببینیم این عادت به کدوم قسمت از مغزمون مربوطه:
آیا نیاز به بقا و زنده ماندن مرا به آن عادت وا داشته است؟
آیا ایجاد یک حس خوشایند مرا به عادت وادار کرده است؟
آیا یک دلیل و منفعت منطقی باعث شده تا آن عادت را ایجاد کنم؟
وقتی ریشه عادت رو متوجه بشیم کنار گذاشتن یا تغییرش برامون راحت تر میشه.
چند سال پیش بود که دیدم با وجود مادر و همسر خوبی بودن، احساس خوبی ندارم. احساس می کنم تمام ایرادات پسرم تقصیر منه. تمام ناراحتی ها و بی حوصلگی های همسرم رو به خودم ربط می دادم.
یه روز نشستم با خودم بررسی کردم که چرا چنین حسی دارم؟ من که مادر خوبی هستم: برای پسرم ساعت ها وقت می ذارم، باهاش بازی می کنم، براش کتاب می خونم، به سوالاتش جواب می دم، در مورد تربیت فرزند کتاب می خونم، خلاصه در حد خودم دارم خوب مادری می کنم. در مورد همسرم هم همین طور، همسر بی نقصی نبوده و نیستم، اما نمره قابل قبولی به خودم می دادم. پس مشکل از کجا بود؟
بعد از موشکافی های فراوان به این نتیجه رسیدم که مشکل نه از قسمت مادری و نه از جهت همسری من نیست، مشکل از جهت خودم نبودن خودمه! من عاشق کتاب خوندن بودم اما هر وقت پولی دستم بود، برای پسرم کتاب می خریدم. اگر هم برای خودم کتابی می خریدم، تنها مربوط به تربیت فرزند بود. من از دوران راهنمایی برنامه ریزی می کردم، اما چند سال بعد از ازدواج برنامه ریزی رو گذاشته بودم کنار. ... . (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
و این موضوع جرقه ای شد برای تغییر. شروع کردم به خرید کتاب، خوندن کتاب، گوش دادن فایل های صوتی، برنامه ریزی کردن، سرچ در اینترنت و خوندن مقالات مفید، شرکت در دوره های مجازی و حضوری، ... . و این شروع راهی شد که مرا به اینجا رسانده است.
این راه نه تنها مرا فرد بهتری کرد، بلکه مادر و همسر بهتری هم کرد.
تغییر یک روند کند داره. این جور نیست که با یک تصمیم و یک هفته مداومت زندگیت از این رو به اون رو بشه. باید صبور بود. باید هر روز یک قدم به جلو رفت.
این وسط روزهایی میاد که از همه چیز خسته میشی، فکر می کنی هیچ وقت به وضعیت دلخواهت نمی رسی، گاهی به خودت می گی: "تو آدم بشو نیستی!"، گاهی دلت می خواد بزنی زیر همه برنامه هات و بری یه جایی که هیچ کس و هیچ چیز نباشه، بعضی اوقات دلت می خواد از فرط استیصال ساعت ها گریه کنی، ... .
این گاهی ها برای همه پیش میاد. مهم اینه که بعد از هر کدوم از اونها بلند شی، اشکات رو پاک کنی، خاک لباست رو بتکونی و دوباره و دوباره شروع کنی.
انقدر پیش بری تا وقتی به عقب نگاه کنی، ببینی چقدر تغییر کردی.
انقدر جلو بری که وقتی به وضعیت الانت نگاه کنی، ببینی یه موقع آرزو داشتی به اینجا برسی.
خواسته هات رو بنویس، آرزوهات رو ثبت کن، برنامه هات رو یه جا یادداشت کن و هر روز قبل از هر کار اونها رو مرور کن تا انگیزه پیشروی رو پیدا کنی.
از سختی ها نترس، از شکست ها هراس نداشته باش، که هر سختی تو رو یک درجه قوی تر می کنه و هر شکست درسی است برای پیشرفت.
به خودت باور داشته باش، بر خدا توکل کن، شروع کن و جلو برو.
از پست چرخه زندگی مدت زیادی می گذره. امیدوارم این مدت باعث شده باشه همه چرخه زندگیتون رو کشیده باشید.
خوب 3 مورد از کم امتیازترین حیطه های زندگیتون رو مشخص کردید. حالا می خوایم برنامه ای بچینیم که به کمکش امتیازمون رو در این حیطه ها بالا ببریم. برای این کار انجام این موارد بسیار کمک کننده است:
بنشینید حسابی فکر کنید و برای خودتون روشن کنید که در هر کدوم از این حیطه ها به چه چیزی می خواید برسید و اون رو واضح روی کاغذ بنویسید.
حالا زیر هر مورد شروع کنید به نوشتن دلایلی که برای انجام اون کار دارید. فکر کنید و تا جایی که می تونید برای خودتون دلیل بیارید. حداقل 10-20 مورد بنویسید. هر چقدر تعداد دلایلتون بیشتر باشه، انگیزتون برای انجام و ادامه اون کار بیشتر میشه. این کار به خصوص در مواقع خستگی، بی حالی، ناامیدی، کم اوردن، ... بسیار کمک می کنه.
حالا وقتشه مراحل کار رو به صورت مرحله به مرحله بنویسید.
مثلا یک نفر در قسمت مادری امتیاز پایینی گرفته. می شینه با خودش فکر می کنه چرا امتیازش پایین بوده، توقعش از خوب مادری کردن چیه که الان انجامش نمی ده. مثلا میگه برای بچم وقت نمی ذارم، باهاش کم بازی می کنم. خوب این میشه مرحله اول، بالای برگه می نویسه می خوام برای بچم فلان مقدار در روز وقت بذارم و باهاش بازی کنم. در مرحله دوم دلایل و انگیزه هاش رو از این کار لیست می کنه. در سومین مرحله می نویسه که باید چی کار کنه: مثلا سرچ بازی های مناسب سن بچم، پیدا کردن کتاب های بازی، انتخاب چند بازی و فعالیت از بین آنها، اضافه کردن "بازی با پسرم" به لیست کارهای روزانه، شروع بازی با پسرم از 15 دقیقه و افزایش هفتگی مدت آن.
شما با انجام این کارها در واقع به طور واضح مشخص می کنید چی می خواید، چرا می خواید و چه جوری می تونید بهش برسید.
سلام
می خوام امروز موضوعی رو مطرح کنم که من کمتر جایی بهش برخوردم اما در بحث هدفگذاری بسیار کمک کننده است: چرخه زندگی.
چنبه های مختلف زندگیتون رو لیست کنید. به طور مثال: رشد شخصی، بندگی، تفریح، روابط عاطفی با همسر، مادری، خانواده، شغل، ... .
بعد یه دایره بکشید و به تعداد جنبه های نوشته شده، یه شعاع از دایره رو رسم کنید. مثل شکل زیر:
حالا به هر کدوم از جنبه ها بین 0-10 یه نمره بدید و نمره داده شده رو روی خط مخصوص به اون مشخص کنید. حالا نقطه ها رو به هم وصل کنید. شبیه به شکل زیر:
اگر شکل به دست اومده از اتصال نقاط شبیه به دایره است یعنی تعادل در جنبه های مختلف زندگی شما رعایت شده و باید برای خودتون یه تشویق حسابی در نظر بگیرید.
اما اگر شکل به دست اومده شما هم مثل مثال ما بالا پایین زیاد داره، 3 مورد که کمترین امتیاز رو دارند، انتخاب کنید و برای 6 ماه باقیمونده تا پایان سال یه برنامه ریزی مدون براشون بکنید تا بتونید تا پایان سال امتیازشون رو بالاتر بیارید.
فعلا چرخه زندگیتون رو بکشید، 3 مورد اورژانسی رو مشخص کنید تا بعد بریم سراغ مراحل بعدی.
سلام به دوستان قدیمی و جدید
می خوایم وارد فاز جدید بشیم.
1. برنامه سالانه: با توجه به لیست های جادوییتون برنامه ای که برای سال 97تون دارید رو بنویسید. مشخص کنید می خواید تا آخر سال به کدوم یک از موارد لیستتون برسید. مثلا 10 تا کتاب مشخص رو بخونید، 5 تا فیلم رو ببینید، فلان کلاس رو برید، 500 تا کلمه جدید یاد بگیرید، ... .
2. برنامه ماهانه: خوب حالا با توجه به برنامه سالانتون مشخص کنید توی ماه جاری می خواید به کدوم یک از اونها جامه عمل بپوشونید.مثلا: برای توی این ماه 50 صفحه از فلان کتاب رو بخونم، بهمان کتاب رو تمام کنم، 60 تا کلمه جدید یاد بگیرم، فلان کلاس رو ثبت نام کنم، ... .
3. برنامه هفتگی: با توجه به برنامه ماهانه و شرایط هفتتون، کارهایی رو که از شنبه تا جمعه می تونید انجام بدید رو بنویسید.
تجربه به من ثابت کرده نوشتن برنامه هفتگی باعث پیشبرد بهتر و بیشتر برنامه ها میشه.
این کار کمک می کنه تا موقع برنامه ریزی های روزانه حواستون به اولویت هاتون باشه. مخصوصا تو روزای پایانی هفته باعث می شه وقتتون رو بیشتر رو اولویت ها بذارید تا تموم بشن و از برنامه هفتگی خط بخورن.
در ضمن یک حالت شناور هم داره که اگه احیانا یک روز مشکلی پیش اومد که نتونستید به کارهاتون برسید فرصت دارید تو روزهای دیگه جبرانش کنید. یا می تونید هر روز با توجه به حجم کاری روز بعد براش برنامه ریزی کنید.
4. برنامه روزانه: برنامه روزانم که مشخصه. بهترین زمان برای نوشتن برنامه روزانه قبل از خوابه. این جوری وقتی بیدار شید گیج نمی زنید و وقتتون رو با کارهای کم اهمیت تلف نمی کنید.
اگر اولویت کارهاتون رو مشخص کنید و به اون ترتیب کارهاتون رو انجام بدید که مطمئن باشید پیشرفتی کم نظیر خواهید داشت. مثلا:
کارهای با اولویت بالا که حتما باید اون روز انجام بشند و در صورت عدم انجامشون ضرر خواهید کرد رو با A مشخص کنید.
اولویت های بعدی که انجامشون مهمه اما نه مانند اولویت A، رو با B مشخص کنید.
...
و در طول روز تا کارهای با اولویت A تموم نشدند، سراغ اولیت های بعدی نرید، و هین طور به ترتیب.
این جوری اگر آخر روز تنها به اولویت های A هم رسیده باشید، از خودتون راضی هستید که کارهای مهمتون رو انجام دادید.