شروع از پایان
سلام
سال نو مبارک!
بابت تاخیر طولانی عذر می خوام. ان شاء الله من بعد سعی می کنم هفتگی مطلب بذارم.
خوب به نظرم اول یه نگاهی به پست قبل داشته باشید تا یادتون بیاد از چی صحبت کردیم.
پست قبل در واقع یه جور شروع از پایان بود که ما نقطه پایانش رو 80 سالگی گذاشته بودیم.
معمولا آخرین نقطه پایانی که در کتاب های برنامه ریزی پیشنهاد می شه زمان مرگه. به نظرم خوبه این بار ما هم زمان مرگ رو برای خودمون در نظر بگیریم.
چشماتونو ببندید، فکر کنید مردید (دور از جون همتون، ان شاء الله خدا به همتون عمر طولانی و با عزت بده). دوست دارید وقتی اطرافیانتون تابوتتون رو به سمت قبر می برن، چه ذهنیتی از شما داشته باشند؟
همسرتون، بچه هاتون، مادر و پدرتون، اطرافیان نزدیک دیگه، اقوام دورتر، دوستانتون، همکارانتون، ... .
یه کاغذ بردارید و به تفکیک بنویسید دوست دارید ذهنیت اونها از شخصیت شما چی باشه؟ دوست دارید در مورد کمک ها، رفتارها و خدماتی که به اونها داشتید، چه چیزی در ذهن داشته باشند؟ می خواستید چه تغییراتی در زندگیشون به وجود آورده باشید؟
حالا ببینید شخصیت و منش شما، کمک ها، رفتارها و خدمات شما به اطرافینانتون و تاثیرگذاریتون بر اونها با چیزی که روی کاغذ آوردید، چه تفاوت هایی داره؟
تفاوت ها رو مشخص کردید؟ حالا از عمری که خدا در اختیارمون گذاشته استفاده کنیم و سعی کنیم خودمون رو به چیزی که می خوایم در زمان مرگ باشیم، نزدیک کنیم.
تا فرصت داریم، زمان رو غنیمت بشماریم. شاید فردا بیاد و ما نباشیم!